عید است و پیش از صبح دم مژده به خمار آمده
عید است و پیش از صبح دم مژده به خمار آمده
بر چرخ دوش از جام جم یک نیمه دیدار آمده
بر چرخ دوش از جام جم یک نیمه دیدار آمده
عید آمد از خلد برین، شد شحنهٔ روی زمین
عید آمد از خلد برین، شد شحنهٔ روی زمین
هان ماه نو طغراش بین امروز در کار آمده
هان ماه نو طغراش بین امروز در کار آمده
کرده در آن خرم فضا صید گوزنان چند جا
کرده در آن خرم فضا صید گوزنان چند جا
شاخ گوزن اندر هوا اینک نگون سار آمده
شاخ گوزن اندر هوا اینک نگون سار آمده
پرچم ز شب پرداخته، مه طاس پرچم ساخته
پرچم ز شب پرداخته، مه طاس پرچم ساخته
بیرق ز صبح افراخته روزش سپهدار آمده
بیرق ز صبح افراخته روزش سپهدار آمده
بر چرخ بگشاده کمین، داغش نهاده بر سرین
بر چرخ بگشاده کمین، داغش نهاده بر سرین
هان عین عید اینک ببین بر چرخ دوار آمده
هان عین عید اینک ببین بر چرخ دوار آمده
عید همایون فر نگر، سیمرغ زرین پر نگر
عید همایون فر نگر، سیمرغ زرین پر نگر
ابروی زال زر نگر، بر فرق کهسار آمده
ابروی زال زر نگر، بر فرق کهسار آمده
از گرد راهش آسمان، ترمغز گشته آن چنان
از گرد راهش آسمان، ترمغز گشته آن چنان
کز عطسهٔ مغزش جهان پر مشک تاتار آمده
کز عطسهٔ مغزش جهان پر مشک تاتار آمده
گیتی ز گرد لشکرش طاوس بسته زیورش
گیتی ز گرد لشکرش طاوس بسته زیورش
در شرق رنگین شهپرش، در غرب منقار آمده
در شرق رنگین شهپرش، در غرب منقار آمده
پی گم کنان سی شب دوان، از چشم قرایان نهان
پی گم کنان سی شب دوان، از چشم قرایان نهان
دزدیده در کوی مغان نزدیک خمار آمده
دزدیده در کوی مغان نزدیک خمار آمده
ساقی صنم پیکر شده، باده صلیب آور شده
ساقی صنم پیکر شده، باده صلیب آور شده
قندیل ازو ساغر شده، تسبیح زنار آمده
قندیل ازو ساغر شده، تسبیح زنار آمده
هر نی ز کویش شکری، هر می ز جویش کوثری
هر نی ز کویش شکری، هر می ز جویش کوثری
هر خو ز رویش عبهری بر برگ گلنار آمده
هر خو ز رویش عبهری بر برگ گلنار آمده
ریحان روح از بوی وی، جان را فتوح از روی وی
ریحان روح از بوی وی، جان را فتوح از روی وی
بزم صبوح از جوی می، فردوس کردار آمده
بزم صبوح از جوی می، فردوس کردار آمده
می عاشق آسا زرد به، هم رنگ اهل درد به
می عاشق آسا زرد به، هم رنگ اهل درد به
درد صفا پرورد به تلخ شکربار آمده
درد صفا پرورد به تلخ شکربار آمده
خورشید رخشان است می، زان زرد و لرزان است می
خورشید رخشان است می، زان زرد و لرزان است می
جوجو همه جان است می فعلش به خروار آمده
جوجو همه جان است می فعلش به خروار آمده
آن خام خم پرورد کو؟ آن شاهد رخ زرد کو؟
آن خام خم پرورد کو؟ آن شاهد رخ زرد کو؟
آن عیسی هر درد کو تریاق بیمار آمده
آن عیسی هر درد کو تریاق بیمار آمده
می آفتاب زرفشان، جان بلورش آسمان
می آفتاب زرفشان، جان بلورش آسمان
مشرق کف ساقیش دان مغرب لب یار آمده
مشرق کف ساقیش دان مغرب لب یار آمده
در ساغر صهبا نگر، در کشتی آن دریا نگر
در ساغر صهبا نگر، در کشتی آن دریا نگر
بر خشک تر صحرا نگر کشتی به رفتار آمده
بر خشک تر صحرا نگر کشتی به رفتار آمده
مطرب چو طوطی بوالهوس انگشت و لب در کارو بس
مطرب چو طوطی بوالهوس انگشت و لب در کارو بس
از سینهٔ بربط نفس، در حلق مزمار آمده
از سینهٔ بربط نفس، در حلق مزمار آمده
آن آبنوسین شاخ بین، مار شکم سوراخ بین
آن آبنوسین شاخ بین، مار شکم سوراخ بین
افسونگر گستاخ بین لب بر لب مار آمده
افسونگر گستاخ بین لب بر لب مار آمده
بربط چو عذرا مریمی کابستنی دارد همی
بربط چو عذرا مریمی کابستنی دارد همی
وز درد زادن هر دمی در نالهٔ زار آمده
وز درد زادن هر دمی در نالهٔ زار آمده
نالان رباب از عشق می، دستینه بسته دست وی
نالان رباب از عشق می، دستینه بسته دست وی
بر ساعدش چون خشک نی رگ های بسیار آمده
بر ساعدش چون خشک نی رگ های بسیار آمده
آن چنگ ازرق سار بین، زر رشته در منقار بین
آن چنگ ازرق سار بین، زر رشته در منقار بین
در قید گیسووار بین پایش گرفتار آمده
در قید گیسووار بین پایش گرفتار آمده
آن لعب دف گردان نگر، بر دف شکارستان نگر
آن لعب دف گردان نگر، بر دف شکارستان نگر
وان چند صف حیوان نگر باهم به پیکار آمده
وان چند صف حیوان نگر باهم به پیکار آمده
کبکان به بانگ زیر و بم چندان سماع آورده هم
کبکان به بانگ زیر و بم چندان سماع آورده هم
تا حلق نازکشان ز دم تا سینه افگار آمده
تا حلق نازکشان ز دم تا سینه افگار آمده
راز سلیمانی شنو زان مرغ روحانی شنو
راز سلیمانی شنو زان مرغ روحانی شنو
اشعار خاقانی شنو چون در شهوار آمده
اشعار خاقانی شنو چون در شهوار آمده
صف های مرغان کن نگه، در صفه های بزم شه
صف های مرغان کن نگه، در صفه های بزم شه
چون عندلیبان صبحگه فصال گلزار آمده
چون عندلیبان صبحگه فصال گلزار آمده
و آن کوس عیدی بین نوان، بر درگه شاه جهان
و آن کوس عیدی بین نوان، بر درگه شاه جهان
مانند طفل لوح خوان در درس و تکرار آمده
مانند طفل لوح خوان در درس و تکرار آمده
جام و می رنگین بهم، صبح وشفق را بین بهم
جام و می رنگین بهم، صبح وشفق را بین بهم
تخت و جلال الدین بهم کیخسرو آثار آمده
تخت و جلال الدین بهم کیخسرو آثار آمده
شروان شه سلطان نشان، افسردهٔ گردن کشان
شروان شه سلطان نشان، افسردهٔ گردن کشان
دستش سحاب درفشان چون لعل دلدار آمده
دستش سحاب درفشان چون لعل دلدار آمده